گردش با دوستای مامان
گل قشنگم سلام روز یکشنبه 28 دی ماه با دوتا از دوستام قرار داشتیم تا بریم بیرون و گردش و خاله مریم هم شیرینی ازدواجشون رو بهمون بده.ساعت 6:30 همراه خاله مریم و خاله راضیه و دخترای گلش اول رفتیم شام خوردیم.وقتی غذا رو سفارش دادیم تا رفتند برامون بیارند چند بار گفتی من پیتزا می خوام بگو بیارن من گشنمه می خوام پیتزا بخورم.آبرومونو بردی یه ذره صبر نداره این دختر. بعد یه مقدار پیاده روی و پاساژ گردی و خرید.خیلی بهمون خوش گذشت.شما هم تا تونستی آتیش سوزوندی.بدو بدو میکردی یا میرفتی تو مغازه ها،یک لحظه آروم و قرار نداشتی.تقریبا ساعت 9 رفتیم خونه خاله راضیه بابا اومد دنبالمون. ...